در کار رفتن ...

در کار رفتن ...

 

گاهی باید رفت و دیگر برنگشت

گاهی باید بود و عاشق نبود 

وقتی بروی همه از دستت راحت می شوند و دیگه نگاه ها اذیتت نخواهند کرد

شاید رفتن ما را کسانی احساس کردند ولی تنهایی مان را کسی نفهمید

دل های زیادی در پی آن بودند که نسیم خاطرات گذشته را با بارانی از دوری بر ذهن هاشان هجی کنند

اما امان از دلی که می دانست تنهایی چیست ولی درکش نکرده بود . 

او ماند در جزیره بی احساسی با جسمی و روحی تنها و زخمی از نگاه ها و بی وفایی ها

امروز این دل ناماندگار بی درمان را شاید رفتن درمان کند ولی خاطرات را چه کنم؟

آری باید رفت و دیگر برنگشت . بگذار آدم ها در مسیر خاطرات جدیدشان در پیرامون دلتنگی

همه چیز را فراموش کنند و دل در بند نشان ها و آدم های جدید بندند .

سخت است اما باید رفت . دل تنهایت را باید برداری و برای همیشه عزم سفر کنی 

در دوردست ها شاید کسانی باشند که دل ما برایشان مهم باشد اما 

اگر هم کسی منتظر دل تنهایم نباشد و او را سخت در آغوش نگیرد تا با او دلتنگی ها را ترجمه کنم

خدایی هست که دلم هر لحظه هوای او دارد و او هر لحظه هوای دلم .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, ] [ 9:9 ] [ عماد کیان ]
[ ]